به گزارش مشرق، جنگ تحمیلی مثل هر واقعه دیگری عبرتهای بسیاری در خود دارد که در صورت توجه به آنها میتوان اندوخته گرانبهایی از تجربیات را برای نسلهای بعدی به یادگار گذاشت. این جنگ در حالی با غافلگیری جبهه خودی شروع شد که عراق بیش از ۶۰۰ بار پیش از حمله رسمی خود به کشورمان، مرزهای آبی، خاکی و دریایی ایران را مورد تجاوز قرار داده بود. حتی آنها در روزهای ۱۶ و ۱۹ شهریورماه ۵۹ حمله زمینی نسبتاً گستردهای به مرزهای غربی کشورمان انجام دادند که طی این حملات مناطقی را نیز به اشغال خود درآوردند، اما اهمالکاری برخی سیاسیون و تحلیلهای غلطی که ارائه میدادند باعث شد تا در داخل کشورمان مردم از واقعیات موجود در مرزها اطلاع چندانی نداشته باشند.
تحلیل غلط
یک واقعیت تلخ که در روزهای منتهی به جنگ از زبان برخی چهرهها و شخصیتهای حاضر در آن دوران شنیده میشد، تحلیل غلط و شاید مغرورانهشان از میزان قدرت ایران در مقایسه با عراق بود که به زعم آنها عراق هرگز جرئت نمیکرد با کشور بزرگی مثل ایران که در رژیم گذشته ژاندارم منطقه بود وارد یک درگیری تمام عیار شود. همین تحلیل باعث میشد تا به رغم هشدار نیروهای حاضر در مرزها، اقدام جدی علیه دشمن صورت نگیرد. به عنوان نمونه ارتش در خردادماه ۱۳۵۹، طرح ابوذر را به اجرا گذاشت که طبق آن یگانهای مستقر در مرز نظیر لشکر ۹۲ زرهی اهواز، تیپ ۸۴ خرمآباد، لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه، لشکر ۲۸ پیاده کردستان و لشکر ۶۴ پیاده ارومیه مسئولیت دفاع اولیه از مرزها را برعهده گرفتند و سعی شد تا سطح هوشیاری این یگانها بالاتر برود، اما به رغم این طرح، هیچگاه کاستیها و کمبودهای واحدهای ذکر شده آنطور رفع نشد که آماده رویارویی مؤثر و جانانهتر با دشمن متجاوزی، چون ارتش مسلح شده بعثی باشند.
به عنوان نمونه امیر پورداراب از نیروهای پیشکسوت ارتش میگوید پیش از شروع جنگ، تعداد قابل توجهی از توپها و ادوات گردان دژ (اصلیترین یگان محافظ خرمشهر) از کار افتاده و قابل استفاده نبودند. همین طور سندی از لشکر ۹۲ زرهی اهواز وجود دارد که نشان میدهد اندکی پیش از آغاز جنگ، گزارش کمبود نیرو و پرسنل این لشکر به اطلاع مقامات بالاتر رسیده بود.
خبر شوکآور
بازگشت به روزهای نخستین جنگ و مطالعه تاریخچه آن پارادوکس عجیبی را پیشروی خواننده این وقایع قرار میدهد، در حالی که مردم مناطق مرزنشین در تابستان داغ سال ۵۹ هر روز با حملات مقطعی و محدود، اما گستاخانه دشمن روبهرو میشدند و حتی شهید میدادند، در مرکز ایران و بسیاری از شهرهای بزرگ کشورمان مردم به زندگی عادی خود میپرداختند و آنقدر فکر و ذهنشان درگیر دعواهای سیاسی و لجبازی برخی اقشار و گروهکها بود که گویی از آتش زیر خاکستری که عنقریب در سراسر مرزهای غربی و جنوبی کشورمان زبانه میکشید ناآگاه بودند.
نهایتاً ظهر روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ که غرش جنگندههای دشمن خبر از بمباران ۱۰ فرودگاه کشورمان توسط عراقی را داد، این خبر برای بسیاری از مردم و حتی نظامیها و مسئولان کشور، خبری غافلگیرکننده و شوکآور به نظر میرسید. روز اول جنگ بسیاری از مردم تهران روی پشت بامهای خود رفتند تا از دور، شعلهها و دود غلیظی را مشاهده کنند که از فرودگاه مهرآباد نمایان بود. بسیاری از مردم حتی تا دقایقی پس از این واقعه خبر نداشتند چه اتفاقی افتاده است و هرکس منشأ آن را به اتفاقی نسبت میداد. تا اینکه خبر ساعت ۱۴ رادیو اعلام کرد جنگ ایران و عراق به شکل رسمی آغاز شده است!
روزهای تلخ
واقعیت این است که تلخی روزهای نخستین جنگ تنها به شنیدن یک خبر شوکآور محدود نبود. فاجعه اصلی در مرزها رخ میداد. با وجود تجمع نیروهای دشمن در طول مرزها و آمادگی آنها برای ورود به یک نبرد تمام عیار، واحدهای نظامی کشورمان به هیچ وجه آماده رویارویی با یک ارتش مجهز و آماده نبودند. بنابراین به رغم جانفشانیها و ایثارگریهایی که در روزهای نخستین جنگ توسط نیروهای نظامی و مردمی کشورمان انجام گرفت، اخباری که آن روزها از جبههها مخابره میشد، ناامید کننده بود. مقام معظم رهبری در همین خصوص میفرمایند: «اول جنگ، وقتی هفت، هشت، ۱۰ روزی گذشت، دیدم هرچه خبر میآید یأسآور است. البته من نماینده امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی آن شورا بودم، دیدم از من کاری برنمیآید، دلم هم میجوشد و اصلاً نمیتوانم صبر کنم....» اگر در روزهای ابتدایی جنگ روی نوار مرزی حرکت میکردیم، به عینه میدیدیم در طول مرزها تقریباً هیچ یگان منظم و تقویت شدهای وجود ندارد تا بتواند مقاومت تمام عیاری مقابل واحدهای زرهی دشمن انجام دهد.
آنطور که وفیق سامرایی از افسران ارشد اطلاعاتی ارتش بعث در کتاب خود عنوان میدارد، بعثیها با اطلاعات دقیقی که از وضعیت نیروهای ایرانی داشتند، پیشبینی میکردند تا چند روز دیگر، خود را به اهواز خواهند رساند. این پیشبینیها منطبق با واقعیات میدانی بود. اما آنچه آنها پیشبینی نکرده بودند، روحیه سلحشوری ایرانیها بود که باعث شد برخی کمبودهای موجود در میدان رزم تا حدی جبران شود.
مرحله ۲ ماهه
دو ماه اول جنگ بسیار تعیینکننده بود. در این دو ماه چیزی حدود ۱۵ هزار کیلومتر از خاک کشورمان به تصرف دشمن درآمد. تصرف این بخش عظیم از نواحی مرزی کشورمان، نتیجه مستقیم همان اهمالکاریهایی بود که باعث شد تجاوزات مقطعی عراق در جنگ ما قبل از جنگ نادیده گرفته شود و به ناگهان، ستون یگانهای زرهی دشمن روی جاده اهواز- خرمشهر، ظرف پنج روز خود را به حومه مرکز استان خوزستان برسانند. در همین دو ماه عراق آن قدر خاک از ما گرفت که تا دو سال بعدی، ایران تنها سعی میکرد متجاوز را از متصرفاتش بیرون براند.
به رغم مقاومت جانانهای که رزمندگان در روزهای اول هجوم دشمن داشتند، بعثیها به دلیل کثرت نفرات و تجهیزات برتر، پیشروی سریعی به عمق خاک کشورمان در برخی مناطق داشتند. واحدهای زرهی ارتش ایران در چنین شرایطی که تعداد و امکانات نیروهایش قابل مقایسه با نیروهای دشمن نبود، نهایتاً سعی میکرد با عملیات تأخیری، از پیشروی سریع دشمن جلوگیری کند. با این وجود ارتش عراق توانست ظرف چند روز از شمال و جنوب به طرف اهواز پیشروی کند.
۱۲ لشکر
نگاه آماری به شهرها و مناطقی که در دو ماهه اول جنگ (دوره غافلگیری) به اشغال دشمن درآمدند هرچند تلخ، اما به وضوح نشان میدهد چطور اهمالکاری و مماشات یک عده از سیاسیون علیه دشمنی جسور و گستاخ، باعث شد تا در یک بازه زمانی کم، چند شهر مهم مرزی به اشغال دشمن درآید. در دوره اول جنگ که از ۳۱ شهریور تا اواخر آبان طول کشید، شهرهایی، چون خرمشهر، بستان، سوسنگرد، هویزه، دهلران، قصر شیرین و نفتشهر تصرف شدند. تمامی این شهرها از سه استان خوزستان، ایلام و کرمانشاه بودند که عمده تهاجم زمینی دشمن در این سه استان انجام میگرفت.
در کردستان و کمی بعد آذربایجان غربی، سیاست تقویت مرزها توسط قوای عراقی و همین طور ایجاد آشوب در داخل مرزهای ایران توسط گروهکهای جداییطلب از سوی دشمن دنبال میشد. شهر مرزی سومار در روز اول مهرماه به اشغال دشمن درآمد. روز بعد نیز قصر شیرین و سپس مهران به تصرف دشمن درآمدند. در خصوص مهران ذکر این نکته ضروری است که ارتفاعات مشرف به این شهر دو روز قبل از شروع رسمی جنگ، یعنی در روز ۲۹ شهریورماه ۵۹ به تصرف دشمن درآمده بود!
روزشمار جنگ
به رغم غافلگیری جبهه داخلی، بعثیها به خوبی خود را آماده کرده بودند و یگانها و مأموریتهایشان را طبق برنامهریزی از قبل تعیین شده پیش میبردند. عملیات زمینی دشمن در پنج محور طرحریزی شده بود. سپاه یکم عراق که شامل دو لشکر ۷ و ۱۱ بود باید در شمال غرب و از حاج عمران تا تنگه باویسی را تحت پوشش خود قرارمی داد. چنانچه پیشتر نیز عنوان شد، هدف این دو لشکر نگه داشتن یگانهای ایران در آنجا بود تا خیال عراق از حمله ایرانیها در جبهه شمالغرب آسوده باشد.
سپاه دوم عراق از لشکرهای ۲ و ۴ و ۸ پیاده و لشکرهای ۶ و ۱۲ زرهی تشکیل شده بود. این سپاه مأموریت داشت تا معابر و گردنههای حساس استان کرمانشاه را تحت کنترل خود درآورد. از آنجایی که از مرزهای منطقه سومار و میمک، نزدیکترین راه به بغداد بود، عراق میخواست با تصرف بخشهایی از خاک کشورمان در استان کرمانشاه، حریم امنی برای پایتخت خود ایجاد کند. سپاه دوم مأموریت داشت تا علاوه بر شهرهایی، چون قصر شیرین و مهران، گیلانغرب را نیز به تصرف درآورد که مقاومت مردم این شهر، مانع از اشغال گیلانغرب شد.
اما سختترین مأموریتها به سپاه سوم عراق موکول شده بود. این سپاه که باید از جبهه مهم و حیاتی خوزستان ورود میکرد، از دو لشکر مکانیزه، سه لشکر زرهی و تیپ ورزیده گارد ریاست جمهوری تشکیل شده بود. همچنین عراق سه تیپ زرهی دیگر را در احتیاط سپاه سوم نگه داشته بود تا به وقت مقتضی از این تیپها استفاده کند. به عنوان نمونه تیپ زرهی ابن ولید که ابتدای جنگ در منطقه میمونه استقرار داشت، پس از اشغال بخشهایی از شمال خوزستان به این منطقه منتقل شد که در جریان عملیات فتحالمبین، ضربات سختی را از رزمندگان متحمل شد و کشتهها و مجروحان بسیاری داد.
به هر روی در این مقطع از جنگ، هر روز اخبار ناامیدکنندهای از جبههها به گوش میرسید. در پایان این گزارش، وقایع آن روزها را مروری دوباره میکنیم. در جبهه شمالی خوزستان عراقیها ظرف پنج روز خود را به پل نادری روی رودخانه کرخه رساندند که اگر مقاومت یگانهای زرهی ارتش نبود، آنها میتوانستند با عبور از کرخه و تصرف شهرهایی، چون شوش، اندیمشک و دزفول، گلوگاه خوزستان در شمال این استان را تصرف و به تعبیر دیگر، کل خوزستان را اشغال کنند.
در جبهه میانی خوزستان عراقیها میخواستند با عبور از مرز چزابه و اشغال بستان و سوسنگرد، حمیدیه را بگیرند و سپس از سمت شمال، خود را به اهواز مرکز استان خوزستان برسانند. اشغال هویزه نیز در برنامههای این لشکر قرار داشت. در جبهه میانی خوزستان نیروی عمدهای وجود نداشت تا مقاومت شایانی مقابل لشکر ۹ زرهی دشمن انجام دهد. به همین دلیل این لشکر توانست بین روزهای هفتم تا هشتم مهرماه ۱۳۵۹، خود را به نزدیکیهای اهواز برساند، اما روز نهم مهر شهیدعلی غیور اصلی با گروه کوچک خود توانست شبیخون موفقی به تانکهای این لشکر بزند که باعث عقبنشینی حدوداً ۹۰ کیلومتری آنها شد.
هرچند مدتی بعد، بعثیها دوباره راه رفت را بازگشتند و در محور سوسنگرد وارد جنگ و گریزی فرسایشی با نیروهای مدافع ایرانی شدند. در محور جنوبی نیز لشکر ۵ زرهی عراق همراه تیپ ۸ از لشکر ۳ توانست از روی جاده اهواز- خرمشهر تا نزدیکیهای اهواز پیشروی کند. در همین جبهه جنوبی خوزستان شهر خرمشهر پس از ۳۴ روز مقاومت از سوی دشمن تصرف شد و آبادان نیز تقریباً در پایان ماه اول جنگ، به محاصره کامل نیروهای دشمن درآمد.
منبع:روزنامه جوان